معنی منطقه سیمانی قزوین

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قزوین

قزوین. [ق َزْ] (اِخ) (دریای...) دریای خزر. رجوع به خزر (دریای...) شود.

قزوین. [ق َزْ] (اِخ) از شهرهای مشهور ایران است و تا ری بیست وهفت فرسنگ و تا ابهر دوازده فرسنگ فاصله دارد. این شهر دراقلیم چهارم قرار دارد. طول آن 75 درجه و عرض آن 37درجه است. ابن فقیه گوید: نخستین بنیادگذار این شهر شاپور ذوالاکتاف بود که ابهر را نیز پی افکند. قلعه ٔ قزوین به فارسی کژین خوانده میشد و میان آن و دیلم کوهی است که شاهان آن سرزمین پادگانی از اسواران در آنجا مستقر کرده بودند که در هنگام جنگ دیلمیان را دفع کنند و شهر را از راهزنان نگه دارند. عثمان بن عفان «برأبن عازب » را به سال 24 هَ. ق. به حکومت ری برگزید. وی نخست به ابهر وارد شد و آنجا را گشود و سپس به قزوین کوچ کرد. مردم آن خواستار صلح و سازش شدند و او شرایطی را که مردم ابهر پذیرفته بودند به آنان پیشنهاد کرد. همه ٔ آن شرایط را بجز جزیه پذیرفتند، زیرا آنان از جزیه گریزان بودند ولی او گفت گریزی نیست، و چون چنین دیدند اسلام آوردند و به جای خود ماندند و سرزمین آنان عشریهبده گردید، آنگاه براء پانصد تن از مسلمانان را بر آنان گماشت که در میان آنان طلیحهبن خویلد اسدی و میسره ٔعائدی و گروهی از بنی تغلب بودند و زمینهائی را به آنان واگذاشت که کسی را بر آنها حقی نبود. آنان زمینها را آباد کردند و چاههائی درآوردند و آبها به جریان انداختند و سکنه ٔ آن سرزمین خوانده شدند و کار آنان در آنجا چون کار اساوره در بصره بود، که با هرکه میخواستند میتوانستند باشند. گروهی از آنان به کوفه رفتند و با زهرهبن حویه هم سوگند شدند و آنان را حمراء دیلم خوانند و بیشتر آنان در جای خود اقامت گزیدند. یکی از مردانی که همراه براء به قزوین آمده، گوید:
قد یعلم الدیلم اذ تجارب
لما اتی فی جیشه ابن عازب
بأن ظن المشرکین کاذب
فکم قطعنا فی دجی الغیاهب
من جبل و غر و من سیاسب
گویند: چون سعیدبن عاصی بن امیه پس از ولیدبن عقبه به حکومت کوفه منصوب شد با دیلمیان جنگید و آنان را شکست داد و به قزوین وارد شد و آنجا را شهر کرد و پادگان نظامی کوفیان برای دفع دیلمیان گردانید و موسی هادی چون به ری رفت به قزوین وارد شد و فرمان داد شهری در برابر آن بسازند وآن به شهر موسی مشهور شد، و زمینی به نام رستم آباد خرید و برای مصالح آن شهر وقف کرد و عمرو رومی حکومت آن را داشت و سپس فرزندش محمدبن عمرو و مبارک ترکی در آن دژی بنیاد کرد که آن را مبارکیه خوانند و در آن گروهی از موالی او بودند. محمدبن هارون اصفهانی گوید: هارون الرشید به آهنگ خراسان از همدان گذشت، مردم قزوین راه را بر وی گرفتند و مشکلات خود را بیان داشتند و خواستار شدند که در عشریه ای که از غلات میدهند تخفیفی داده شود. هارون الرشید به قزوین درآمد و مسجد جامع آن را بنا نهاد و نام خود بر لوح سنگی بر در آن نصب کرد و برای آن دکان ها و مستغلات خرید و آنها را برای مصالح شهر و تعمیر قبه و باروی شهر وقف کرد. گوید: وی یکی از روزها بر گنبدی که بر فراز دروازه ٔ شهر بود بالا میرفت. آن قبه بسیار مرتفع بود و بر بازارها اشراف داشت. در این هنگام شیپورها به صدا درآمد، او به مردم مینگریست که دکانهای خود را می بندند و شمشیرها و زره ها و همه ٔ سلاح های خود برمیگیرند و با پرچم های خود بیرون میروند. دلش به حال آنان سوخت و گفت اینان مردمی سلحشورند و باید برای ایشان کار کرد و در این باره با نزدیکان خود به مشورت پرداخت و از هر یک سخنی و عقیده ای شنید و آنگاه گفت بهترین و شایسته ترین کار برای آنان این است که آنان را از خراج معاف داریم و فقط وظیفه ٔ قصبه را بر آنان مقرر کنیم، و آن وظیفه در سال ده هزار درهم بود. محدثان در فضائل قزوین اخباری نقل کنند که نزد حافظان نکته سنج حدیث درست نیست، مثلاً از پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم روایت کنند که گفت: مَثَل قزوین در روی زمین مَثَل بهشت عدن است در جنان. حجاج بن یوسف ثقفی فرزند خود محمد را به جنگ دیلمیان فرستاد. وی به قزوین وارد شد و در آن مسجدی بنا نهاد و نام خود را بر آن نوشت، و آن مسجد بردر خانه ٔ بنی جنید قرار داشت و آن را مسجد ثور میخواندند. و آن همواره بود تا هارون الرشید مسجد جامع را ساخت. گروه بسیاری از مشاهیر و محدثان به قزوین منسوبند. (معجم البلدان). زکریابن محمد قزوینی در آثارالبلاد آرد: قزوین شهر بزرگ و آبادی است در فضائی از زمین پهناور و بلند دارای خاکی نیکو و باغهای بسیار بادرختان فراوان و گیاهان خوب که مانند آن در دیگر شهرها نیست. این شهر مرکب از دو شهر است در میان یکدیگر، شهر کوچک که شهرستان نامیده میشود دارای بارو و دروازه هائی است که شهر بزرگ آن را فروگرفته و آن نیز بارو و دروازه هائی دارد. موستانها و باغستانها از هرطرف به شهر بزرگ احاطه دارد و مزارع نیز به باغستانها محیط است. آنجا را دو وادی است که یکی را دره ٔ دیزج و دیگری را ازنزک گویند. از بناهای تاریخی آن مسجد شایگان و مسجد شهرستانک و مسجد دهک و مسجد باب المشبک چسبیده به بارو است و آنها جایگاههایی هستند که اَبدال به آنجاها میروند، و از جاهای شگفت آمیز آن مقصوره ٔ جامع است که آن را امیر زاهد خمارتاش غلام عمادالدوله صاحب قزوین بنیاد کرده است. گنبد بیمانند آن درغایت ارتفاع و خربزه ای شکل است و ساختمان زیبا و بلند آن نه در شهرهای اسلام مانند دارد و نه در شهرهای کفار. گورستان باب المشبک قزوین مزار بسیاری از دانشمندان و شهداء و صلحاء و پارسایان است. (از آثارالبلاد).
شهر قزوین در دامنه ٔ سلسله ٔ جبال البرز سر راه شوسه ٔ تهران - رشت - آذربایجان - کردستان واقع و فاصله ٔآن نسبت به شهرهای مجاور به شرح زیر است: قزوین به تهران 140 هزار گز، به رشت 187 هزار گز، به زنجان 174 هزار گز و به همدان 229 هزار گز. موقع طبیعی آن دشت و هوای آن سردسیری معتدل است. حمداﷲ مستوفی درباره ٔ نام و بانی قزوین در ص 830 تاریخ گزیده چنین نوشته است: یکی از اکاسر قدیم لشکری به جانب دیلمان فرستاده بود، در صحرای قزوین صف کشیدند، سپهدار لشکر به موضع زمین قزوین در صف لشکری خود خللی دید، با یکی از اتباع خود گفت آن کش (کژ) وین، یعنی بدان کج نگر و لشکر راست کن. نام کش وین یا کژوین بر آن موضع افتاد، چون آنجا شهر گردید کش وین خواندند. عرب معرب کردند قزوین گفتند... نویسنده ٔ همان تاریخ در صص 830- 832 بانی شهر قزوین را شاهپوربن اردشیر بابکان میداند. شهر قزوین در این تاریخ مطابق صورت اداره ٔ آمار دارای 76542 تن جمعیت میباشد (38990 اناث و 37552 ذکور)، ولی درنتیجه ٔ فقر اقتصادی گروهی از آنان برای تأمین معاش به تهران رفته اند و به طور یقین بیش از 50هزار الی 55هزار جمعیت ندارد. توزیع کوپن در سال 1326 هَ.ش. رقم فوق را تأیید مینماید. در شهر قزوین دو خیابان قدیمی و چند خیابان جدیدالاحداث وجود دارد. خیابان سپه از آثار صفویه و عرض آن 40 متر و شمال - جنوبی است. خیابان اسفالته ٔ شرقی - غربی آن در خط سیر جاده ٔ تهران - رشت و چند خیابان از آن منشعب میگردد. باغ چهل ستون از آثار صفویه که فعلاً فرمانداری است مقابل سبزه میدان و در مرکز شهر قرار گرفته است. بازار قزوین نیز مثل سایر شهرهای قدیمی کشور اولاً سرپوشیده است، ثانیاً هر صنفی در یک قسمت بازار و جنب یکدیگر واقع هستند. در حدود 2400 باب مغازه و دکاکین مختلفه و 36 کاروانسرای معتبر، 54 آب انبار عمومی، 44 مسجد، 36 حمام، 12 مدرسه ٔ قدیمه، 6 تکیه، 4 یخچال و 11 امامزاده دارد. آب قزوین: یکی از معایب بزرگ شهر قزوین کم آبی شهر است، وجود 54 آب انبار قدیمی که هر یک 3 الی 6 ماه آب محله را تأمین مینماید و غالباً خانه های معتبر دارای آب انبار خصوصی است، میرساند که از زمانهای قدیم این شهر به کم آبی دچار بوده است. هفت رشته قنات به نام حاتم بک، خاتونک، طیفوری، خیابان، آخوند، خمارتاش، جدید سلطانی که عموماً مادرچاه آنها در شمال شهر است وجود دارد. آب آنها بسیار کم است و کفاف نمیدهد. قنوات خمارتاش، خاتم بک، طیفوری خیلی کهنه است و تاریخ احداث آنها خیلی قدیمی است، مخصوصاً خمارتاش بیش از هزار سال قدمت دارد.
باغات قزوین: باغستانهای مهم انگور، بادام، قیسی، پسته و غیره اطراف شهر قزوین را فرا گرفته، از هر سمت که بخواهند از شهر خارج شوند در حدود 2 الی 5 کیلومتر بایستی از میان باغات عبور نمایند. مساحت باغات در حدود 3000 هکتار و سطح آن عموماً انگور و اشجار آن بادام، زردآلو و پسته میباشد. اشجار متفرقه خیلی کم دیده میشود. نگهداری باغها به عهده ٔ باغبان است و سرپرست چند باغبان یک دهخدا است که به اصطلاح محل دخو نامیده میشود. در قزوین کارخانجات چندی است از قبیل کارخانه ٔ پارچه بافی و قالی بافی و آرد و غیره. یک بیمارستان به نام امینی 36 تختخوابی دارد و بیمارستان 50تختخوابی نزدیک به اتمام است. پزشک دیپلمه ٔ آزاد و مستخدم 7 نفر، پزشک مجاز 4 نفر، دندان ساز 5 نفر، داروساز 5 تن میباشد. شهر قزوین تلفنی با شهرهای تهران، رشت، زنجان، همدان و با سایر نقاط کشور با تلگراف مربوط است. همه روزه پست حرکت مینماید.
آثار قدیمه ٔ شهر قزوین از این قرار است: 1- مسجد جامع. در کتاب مرآت البلدان ناصری مسجد جامع قزوین را به شرح زیر توصیف نموده است: این جامع به امام شافعی منسوب بوده، صحن بزرگ آن را چند نفر ساخته اند، هر محلی به اسم بانی آن موسوم است. صحن کوچک که به طرف شرقی و مشهور است از ابنیه ٔ هارون الرشید است. صحن کوچک به طرف قبله از بناهای خمارتاش عمادی است که در سنه ٔ 500 هَ. ق. شروع به بنای آن گردیده و در 509 تمام شده است. 2- سر درب عالی قاپو (شهربانی فعلی)، واقع در انتهای شمالی خیابان سپه از بناهای دوره ٔ سلاطین صفویه است. 3- عمارت چهل ستون (فرمانداری فعلی)، از بناهای دوره ٔ صفویه است. 4-شاهزاده حسین، تاریخ بنا 967 هَ. ق. در زمان شاه طهماسب صفوی ساخته شده و از بناهای زینب بگم خواهر شاه عباس است. در زمان ناصرالدین شاه تعمیر اساسی شده و ایوان جلو آن را حاجی محمدباقر امینی تعمیر نموده است.5- مدرسه ٔ حیدریه، از بناهای صفویه است که فعلاً محل دبستان فردوسی میباشد. 6- مقبره ٔ حمداﷲ مستوفی معروف به گنبد دراز.
باغات قزوین فاقد دیوار و حصار بوده حدود آنها فقط خاکی به ارتفاع 75 الی 150 سانتیمتر است. اوائل بهار موقع شکوفه ٔ گل باغات اطراف شهر منظره ٔ زیبائی دارد، این منظره مخصوصاً از نقطه ٔ مرتفع شهر بسیار جالب توجه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


منطقه

منطقه. [م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ] (از ع، اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان. میان بند. ج، مناطق. (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقه:
هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه.
سوزنی.
پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند با قباهای رومی و منطقه های زر مرصع به جواهر ثمین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 333). منطقه ٔ فرمان تو ازمخنقه ٔ چنگال متعدیان ما را نگاه دارد. (مرزبان نامه ٔ چ قزوینی ص 165).
فرقش محل نطق و میان جای منطقه
منطیق آن بود که سراسر مناطق است.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 291).
لشکر گرد بر گرد دز منطقه ساخته و از جانبین تیر و سنگ سبک پران و دیوار حصار و فصیل ویران کردند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 94).
|| در شاهد زیر به معنی منطقهالبروج آمده است:
شاید که چرخ سرکش کژرو چو بندگان
بندد کمر ز منطقه پیش توبر میان.
خواجوی کرمانی.
رجوع به منطقهالبروج شود.
- منطقه ٔ چرخ، منطقهالبروج:
چو جان ز لطف در این کار بر میان بستی
کمر ز منطقه ٔ چرخ بر میان برسان.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 219).
رجوع به منطقهالبروج شود.
|| (اصطلاح نجوم) دایره ٔ عظیمه ٔ حادث بر سطح کره ٔ متحرک بر نفس خود و آن را منطقه ٔ حرکت کره نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منطقه ٔ پروین، کمربند پروین: از آن اشهبان دور میدان... غرق در سر افسار مرصع و زین مغرق، به تعاویذ معنبر چون نسیم نسرین مطیب و به قلاید زرین چون منطقه ٔ پروین مکوکب. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 39).
- منطقه ٔ جبار، نام سه ستاره است که بر کمر صورت جبار واقع است و آن را حمائل و سه مغ نیز نامند. منطقه ٔ جوزا. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ترکیب منطقه ٔ جوزا شود.
- منطقه ٔ جوزا، سه ستاره است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطاق جوزا. منطقه و نطاق صورت جبار. (یادداشت مرحوم دهخدا): ستاره ٔ منطیق که اصم از منطق داند به منطقه ٔ جوزا دست آویز کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 144). منطقه ٔ جوزا بند دولت سازد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 299). پاسبانش اگر خواستی منطقه ٔ جوزا بگرفتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285). فلک البروج از رشکش به جای منطقه ٔ جوزا زنار بر میان بستی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 284).
- منطقه ٔ حرکت، این آن دایره ٔ بزرگ بود که میان دو قطب باشد که حرکت کرده با ایشان راست بود. وز بهر آن او را منطقه خوانند که جای کمر میانگاه بود. و آن منطقه بر خویشتن گردد و سطح او جز خویشتن رسم نکند. فاما دیگر دایره ها چون کره گردد یا کره را همی رسم کنند یا پاره ای را از او ماننده ٔ چنبر دف. (التفهیم ص 31).
- منطقه ٔ فلک اعظم، آن را معدل النهار و نطاق فلک اعظم نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معدل النهار شود.
|| نام بیماریی است که چون تاولهای خرد بر اطراف تن پیدا آید دردناک با تبی شدید.نام بثوراتی که بر کمر پیدا شود با تب حاد. نوعی بیماری که تبی تند با بثوری پیرامون کمر آرد. مرضی که گرداگرد کمر آبله کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح جغرافیایی) هر یک از پنج قسمت بزرگ زمین را گویند که واقع شده اند در میان دو قطب و دو دایره ٔ قطبی و مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی. از این قرار: منطقه ٔ محترقه که در وسط آن خط استوا واقعشده، منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی، منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی، منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی. (ناظم الاطباء). ناحیه ای که از مهمترین مشخصات آن وجود گیاهان مشابه است. ناحیه ای که در آن گونه های خاصی از گیاهان وجود دارد مانند منطقه ٔ استوایی یا منطقه ٔ قطبی. (فرهنگ اصطلاحات علمی). چون محور گردش وضعی زمین نسبت به سطح مدار حرکت انتقالی آن (یعنی سطح منطقهالبروج) در حدود 23/5 درجه متمایل است لذا خورشید در تمام سطح کره ٔ زمین یکسان نمی تابد و نور و حرارت در نقاط مختلفه ٔ کره ٔ زمین مختلف است. به همین جهت سطح کره ٔ زمین را از لحاظ درجه ٔ حرارت به پنج منطقه تقسیم کرده اند. بنابراین منطقه به بخشهای وسیعی از سطح زمین اطلاق می شود که از لحاظ دریافت نور و حرارت مکتسبه از خورشید متشابه باشند و در عرض مشخص جغرافیایی قرار گرفته باشند و یا به عبارتی دیگر در فاصله ٔ بین مدارات مشخص جغرافیایی قرار داشته باشند. مناطق پنجگانه ٔ سطح زمین عبارتند از: 1- منطقه ٔ حاره یا محترقه و آن قسمتی است از سطح زمین که بین مدار رأس السرطان در شمال و مدار رأس الجدی در جنوب خط استوا قرار گرفته و بنابراین خط استوا از وسط آن می گذرد و مقدار حرارت در تمام مدت سال در این منطقه زیاد است. 2- منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی که بین مدار رأس السرطان و مدار قطب شمال می باشد. 3- منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی که بین مدار رأس الجدی و مدار قطب جنوب قرینه ٔ منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی در نیمکره ٔ جنوبی زمین است. در دو منطقه ٔ معتدله چون آفتاب عمود نمی تابد حرارت آن هم چندان زیاد نیست و در مواقع مختلف نیز حرارت تغییر می کند و فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز و زمستان) ایجاد می شود. 4- منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی یا منطقه ٔ قطبی شمالی که بین مدار قطب شمال یانقطه ٔ قطبی در نیمکره ٔ شمالی زمین قرار دارد. 5- منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی یا منطقه ٔ قطبی جنوبی که بین مدار قطب جنوب تا نقطه ٔ قطبی در نیمکره ٔ جنوبی زمین قرار دارد. در دو منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و جنوبی در تمام مدت سال اشعه ٔ آفتاب در حداکثر تمایل می باشد به همین جهت همیشه حرارت خیلی کم و اغلب زمستان و یخبندان دائمی است و تابستان آنها کم و کوتاه است و مدت آن از چند هفته نمی گذرد. و بعلاوه در این دو منطقه نیمی از سال شب و نیمی از سال روز است. (فرهنگ فارسی معین).
- منطقه ٔ استوایی، منطقه ٔ حاره. منطقه ٔ محترقه. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ حاره، منطقه ٔ استوایی. منطقه ٔ محترقه. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ قطبی، نام هر یک از دومنطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و جنوبی زمین. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ کروی، قسمتی از سطح کره است که بین دو صفحه ٔ متوازی واقع شده است. مساحت منطقه برابر است با 2nRd که در آن R شعاع کره و d فاصله ٔ دو صفحه ٔ متوازی است. (فرهنگ اصطلاحات علمی).
- منطقه ٔ محترقه، منطقه ٔ حاره. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ مغاکی،منطقه ٔ شیب داری است که فلات قاره را در بالای آبهای عمیق محدود می کند. این منطقه ٔ شیب دار بین ناحیه ای است از دریا که عمق آن بین 200 تا 1000 متر قرار دارد. به این منطقه، شیب دریایی یا دامنه ٔ کرانه ای نیز می گویند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی).
- منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی. رجوع به منطقه شود.

منطقه. [م ُ ن َطْ طَ ق َ] (ع ص) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته. (منتهی الارب).

فارسی به عربی

منطقه

منطقه، موقع

فرهنگ فارسی هوشیار

منطقه

منطقه در فارسی: نیسنگ کوی، کمر بند میانبند (اسم) کمر بند میان بند، از لحاظ حرارت خورشید سطح کره زمین را به پنج قسمت تقسیم کرده اند و هر یک از آنها را } منطقه { گویند.


قزوین

پارسی تازی گشته کاسپین کاسپیان نامی که نخستین گروه ظریایی سپیدپوست که به پهندشت ایران آمده اندبه این شهرکه دراززمانی زیستگاهشان بوده بخشیده اند

فرهنگ فارسی آزاد

قزوین

قَرْوِین، یکی از شهرهای قدیمی ایران در شمال غربی طهران میباشد که مَسْقَطُ الْرَّأس و یا محل اقامت کثیری از بزرگان و فضلاء و شهدای جلیل القدر امرالله بوده است از جمله: سه ذات محترم از حروف حی یعنی حضرت طاهره و جناب میرزا محمدعلی و جناب میرزا هادی قزوینی و دیگر جناب شیخ صالح کریمی که در قزوین دستگیر و در طهران اولین شهید امر در ایران گردیدند و دیگر جناب ملا ابراهیم و جناب شیخ طاهر شیرازی و جناب ملا عبدالکریم ملقب به میرزا احمد که کاتب وحی حضرت اعلی شدند و دیگر جناب شیخ محمد نبیل و جناب شیخ کاظم سمندر و جناب شیخ محمد علی نبیل بن نبیل و جناب ملا جعفر قزوینی و جناب ملا عبدالرحیم و جناب حاجی نصیر و جناب حاجی اسد الله فرهادی و جناب آقا میرزا محمد علی شهید و بسیاری وجودات مبارکه مقدسه دیگر از متقدمین و متأخرین،

فرهنگ معین

منطقه

کمرو هر آن چه بر میان بندند، بخشی از کره زمین که مختصات مخصوص به خود را دارد، جمع مناطق. [خوانش: (مِ طَ قِ) [ع. منطقه] (اِ.)]

معادل ابجد

منطقه سیمانی قزوین

548

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری